« شیخ فضل الله نوری | Ashura » |
سلام می کنم به میوه دلم
شاید تعجب کنی از مادری که زبانی قاصر در بیان احساساتش دارد چگونه چنین نامهای را نوشته است.این ایدهی نامه ای به دخترم باعث شد بفهمم همه مادرانه ها فقط در گفتن خلاصه نمیشود.
دختر نازنینم آن روزها که هنوز چند ماهی به زمینی شدنت مانده بودتنها دعایم از خداوند این بود که صورت و سیرت فاطمی و شجاعت بیمثال زینبی داشته باشی. این روزها که چهرهی معصومانه و جسم پر جنب و جوشت را میبینم مطمئن میشوم که میتوانی راه مادر سادات را پیدا کنی.
عزیزکم هنوز هم اولین دعایم این است:” همانی باشی که پروردگارت می خواسته باشی.”
قربانت شوم، وقتی میبینم که با همین زبان کوچک و شیرینت هر کسی را میبینی با خنده میگویی"للام” میفهمم که تو دختر با ادب و خوشروی من هستی.
وقتی میبینم به هنگام برگشتن پدر به خانه آنچنان با هیجان دستان کوچکت را به هم میزنی و دوان دوان به طرف او میدوی و در آغوش گرمش جای میگیری مطمئن میشوم که محبت پدریات، تو را اینچنین پرشور کرده است.
وقتی میبینم دست نوازش بر سر برادرت میکشی و در نبودش دلتنگ او میشوی و ناله"دادا، دادا"سر میدهی میفهمم که تو خواهری دلسوز و مهربان هستی.
وقتی میبینم به هنگام ناراحتی دستان کوچکت را جلوی چشمانت میگیری و شروع به گریه کردن میکنی و بعد چشمان اشکبارت را در آغوش مادر و پدر تسلا میدهی مطمئن میشوم که تو پشت و پناهت را شناختهای.
نازدانه من، همچنان تا هر زمان که مهمان زمینی ها هستی پاک، مهربان، معصوم بمان.
با تمام وجودم دوستت دارم.
ممنون از شما…. ان شا الله شما هم عاقبت بخیر باشید.
فرم در حال بارگذاری ...