مطابق آیات ۷۶ و ۷۷ سوره إسراء که خطاب به پیامبر اسلام(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: «وَ إِنْ کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْها وَ إِذاً لا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلاَّ قَلِیلاً. سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلاً: و نزدیک بود [مشرکان‌] تو را از این سرزمین حرکت دهند تا از آن بیرونت کنند و در آن صورت پس از تو جز مدتى اندک درنگ نمى‌کردند [و بعد از آن دچار عذاب خدا مى‌شدند.]. [مهلت نیافتن دشمنان جز مدتى اندک‌] شیوه‌اى است که همواره درباره [امت‌هاى‌] پیامبرانى که پیش از تو فرستادیم [جارى‌] بوده است و براى شیوه ما هیچ دگرگونى و تغییرى نخواهى یافت.» بر اساس این دو آیه، یکی از سنت‌های همیشگی خدای متعال، هلاکت اقوامی بوده که پیامبران الهی را از سرزمین‌هایشان بیرون کرده‌اند. عبارت «لا یَلْبَثُونَ: دیری نمی‌پایید» نشان میدهد که عقوبت چنین ظلمی در زمان اندکی رخ می‌دهد.(۴) بر اساس برخی از تفسیرها، این آیه اخراج پیامبران و پیروان آنها را با هم شامل میشود و منحصر به اخراج پیامبران نیست.(۵) کمااینکه دیگر آیات قرآن کریم همین معنا را تأیید میکنند؛ در آیه ۱۳ سوره مبارکه ابراهیم که مجدداً از سنت هلاکت ستمگران بخاطر اخراج پیامبران الهی سخن به میان آمده است: «وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا فَأَوْحى‌ إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ: ولى کفرپیشگان به پیامبرانشان گفتند: مسلماً ما شما را از سرزمین خود بیرون خواهیم کرد، مگر اینکه هم‌کیش ما شوید. پس پروردگارشان به آنان وحى کرد: ما قطعاً ستمکاران را نابود مى‌کنیم.»، علامه طباطبایی به قرینه آیه ۸۸ سوره أعراف که تهدید اخراج از سرزمین را هم خطاب به پیامبر خدا و هم مؤمنان ذکر کرده است(۶)، بر این باور است که تهدید به اخراج در آیه ۱۳ سوره ابراهیم هم خطاب به رسولان الهی و هم مؤمنان است و آنچه سبب هلاکت کافران میشود، ستمی است که در اخراج رسولان حق و پیروان آنها از سرزمین‌هایشان مرتکب میشوند.(۷)
بنابراین اخراج مؤمنان از سرزمین‌هایشان، ستمی است که مطابق سنت‌های الهی، عقوبت قریب‌الوقوع ستمگران را به دنبال دارد.

منبع: سایت KHAMENEI.IR 


موضوعات: انتظار, قرآنی
   دوشنبه 8 آبان 1402نظر دهید »


موضوعات: انتظار
   پنجشنبه 13 اردیبهشت 1397نظر دهید »

-سواد رسانه‌ ای یعنی چه؟!

 

 

روشن شدن هر مفهوم، قبل از هر چیزی برای درک صحیح آن مفهوم می تواند کمک کند. سواد رسانه ای مشتکل از دو عبارت است: «سواد» و «رسانه».
برگردیم به دوران کودکی و روزهای اول مدرسه، زمانی که به مدرسه می رفتیم تا «خواندن و نوشتن» را یاد بگیریم و دیگر «بی سواد» نباشیم. در مدرسه ابتدا حروف الفبا را یاد می گرفتیم؛ یعنی نسبت به شکل حروف، صدای آنها و نحوه نوشتن آنها «دانش» پیدا می کردیم. سپس «مهارت» کنار هم گذاشتن حروف و خواندن و هجّی کردن کلمات را یاد می گرفتیم و بعد از مدتی «کاربرد» کلمات در ساختن جمله ها و خواندن و نوشتن متون مختلف را آموختیم و بدین ترتیب «باسواد شدیم»! مجموعه ای از دانش ها در کنار مهارت ها به اضافه کاربردها در کنار هم، ما را با سواد کرد. 

 

رسانه وسیله ای است که فرستنده به کمک آن پیام خود را به گیرنده منتقل می کند. رفته رفته ابزارهای ارتباطی گسترش پیدا کرد و در عصر حاضر با ظهور رسانه های چاپی و الکترونیکی، رسانه های جمعی شکل گرفتند. مهم ترین تفاوت رسانه های امروزی آن است که می توانند پیام های خود را با سرعت زیاد به طیف وسیعی از مخاطبان برسانند.

همانطور که سواد خواندن و نوشتن به ما کمک می کند تا بتوانیم انواع جملات ساده و پیچیده را بفهمیم و معناهای متفاوتی از آن ها برداشت کنیم، سواد رسانه ای هم مهارتی است که با یادگیری آن می توانیم انواع رسانه ها و تولیدات رسانه ای را درک، تفسیر و تحلیل کنیم. هر رسانه مجموعه ای از نشانه های خاص خود را دارد که شناخت این نشانه ها در با سواد شدن ما نقش مهمی را ایفا می کند.

 


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 19 بهمن 13961 نظر »

از علامه جعفری می پرسند چه شد که به این کمالات رسیدی؟! ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف و اظهار می کنند که هر چه دارند از کراماتی است که به دنبال این امتحان الهی نصیبشان شده است.«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم. خیلی مقید بودیم در جشن ها و ایام سرور، مجالس جشن بگیریم و ایام سوگواری را هم، سوگواری می گرفتیم. شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها. اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و شربتی می خوردیم. آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم. آقایی بود به نام آقا شیخ حیدرعلی اصفهانی که معدن ذوق بود. مدیر مدرسه مان، مرحوم آقا سیداسماعیل اصفهانی هم آنجا بود. به آقا شیخ علی گفت: آقا شب نمی گذره، حرفی داری بگو، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد. عکس یک دختر بود که زیرش نوشته بود «اجمل بنات عصرها» (زیباترین دختر روزگار). گفت: آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می کنم. اگر شما را مخیر کنند بین این که با این دختر به طور مشروع و قانونی ازدواج کنید (از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد) و هزار سال هم زندگی کنید با کمال خوشرویی و بدون غصه، یا این که جمال علی علیه السلام را مستحباً زیارت و ملاقات کنید، کدام را انتخاب می کنید؟سوال خیلی حساب شده بود. یک طرف، دختر حلال بود و طرف دیگر، زیارت امام علی علیه السلام که عمل مستحبی بود. گفت: آقایان واقعیت را بگویید. جانماز آب نکشید، عجله نکنید.اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی، گفت: سید محمد! ما یک چیزی بگوییم نری به مادرت بگویی ها؟ معلوم شد نظر آقا چیست. همه زدند زیر خنده. کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) این طور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوییم. آقا فرمودند دیگه! نفر سوم گفت: آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی علیه السلام معروف است که فرموده اند: «یا حارث حمدانی من یمت یرنی؛ ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند» پس ما ان شاءالله در موقعش جمال علی علیه السلام را ملاقات می کنیم! بازهم همه زدند زیرخنده. واقعاً سوال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت: آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد درصد؟ آقا شیخ حیدر گفت: بلی. گفت: والله چه عرض کنم. (باز هم خنده حضار)نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم: من یک لحظه دیدار علی علیه السلام را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. وارد حجره ام شدم، حالت غیرعادی، دیگر نفهمیدم، یک بار به حالتی دست یافتم. یکدفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی علیه السلام نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم: این آقا کیست؟گفت: این آقا خود علی علیه السلام است. من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده بود دست نفر نهم یا دهم. رنگم پریده بود. نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت: آقا شیخ محمدتقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی خواستم ماجرا را بگویم، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سیداسماعیل (مدیر) را که خطاب به آقا شیخ حیدر، گفت: آقا دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است.

معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه


موضوعات: پای سخن بزرگان
   پنجشنبه 7 دی 1396نظر دهید »

1 3 4 5 ...6 ...7 8

ذکر روزهای هفته
شهدا
وصیت شهدا
اسفند 1402
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29      
Random photo
Ashura